گنجشک با خدا قهر بود…
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .
فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند
و خدا هر بار به فرشتگان می گفت:
می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود
و یگانه قلبی که دردهایش را در خود نگاه می دارد…
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت های دنیا نشست.
فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،
گنجشک هیچ نگفت و…
خدا لب به سخن گشود :
با من بگو از آن چه سنگینی سینه ی توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم،
آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.
تو همان را هم از من گرفتی.
این طوفان بی موقع چه بود؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟
و سنگینی بغضی راه گلویش بست…
سکوتی در عرش طنین انداخت، فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود.
باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی !
گنجشگ خیره در خداییِ خدا مانده بود!
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم
و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.
ناگاه چیزی درونش فرو ریخت .
و های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...
منبع مریمی نوشت :: میم مثل مثبت اندیشی نونوچه
دست خط من
داشتم مثلا درس می خوندم واسه کنکور ارشد و تند تند مطلب می نوشتم رو برگه چکنویسم و حل می کردم. که فندقی خان وارد شــــدند. اومد وایساد بالای سرمم بر بر نگاهم کرد. دیدم هیچی نمی گه . گفتم : "دست خطم قشنگه ؟ " اونم وقتی دید من با روی باز دارم باهاش حرف می زنم خوشحال شد و خودکار و ازم گرفت و گفت : "آره .... مثه ماهیه"
من موندم بچه یک سال و نیمه چطوری می تونه ادم و خر کنه (البته بلانسبت من). ولی طبق تحقیقاتی که به عمل آودم احتمال 99 درصد تو شکم مامانشون که هستن برای مقابله با مشکلات زمینی کلاس فوق العاده براشون می زارن.
یه کار بامزه
این روزا به فندقی که می گیم نمک بده . لوپ خوشگلشو می کنه بهمون میده. قربونش برم الهی ........
چای یا آتیش
داشتیم عصرانه می خوردیم...... جاتون خالی چای و بیسکوت.... فندقی هم اومد وگفت : "چو چوی دِدِه"
منم واسش چای ریختم گذاشتم جلوش. بعد چند دقیقه یکم واسش ریختم توی نلبعکی و فوتش کردم و اومدم بهش بدم دستش رو آورد بالا و خورد به نلبعکی و یکم چایی ریخت رو دستش. آقا چشمتون روز به نبینه ..... شروع کرد به گریه کردن. گفتم : " وا حالا مگه چی شده .... خیلی هم که داغ نیس...گذاشتی روش" .... فندقی هم با همون حالت بعض کرده گفت : "آتیششششششه .....آتیش"
واییییییی حالا با این عشوه و اداهای فندقی خان هر کی ندونه فکر می کنه چای جوش ریختم رو بچه ..... خدا رو شکر که مامانش بود دید وگرنه باورش نمی شد این داره فیلم بازی می کنه......
هیش هیش
رفته بودیم خونه خاله گلی اینا .... پت و مت هم همه خرسی و سگ و ببعی و خلاصه هر چی که داشتن دادن به فندقی که بازی کنه. فندقی هم که عاشق ببعی .... ببعی رو برداشت و شروع کرد به بازی کردن ..... خیلی قشنگ بازی می کرد باهاش .... اول شیرش داد بعد واسش لا لا گفت و بعد هم گذاشتش رو پتوش ..... بعد چند دقیقه من رفتم بالا سرشو شروع کردم به قربون و صدقه رفتنش با این بازی کردنش .... برگشت و گفت : "هیش .... هیش .... ببعی لا لا!!! "
یه توپ دارم قلقلیه ..
همون طور که می دونین فندقی عادت داره به آب می گه "آبو " .... جدیدا شعر یه توپ دارم قلقلیه رو یاد گرفته .... به این صورت که اولش رو ما می گیم ... اخرشو فقندقی میگه ..... ولی چه عرض کنم که بعضی چیزا رو نمیشه از توی مغز بچه ها پاک کرد ....
این طوری می خونه :
- "یه توپ دارم ...."
فندقی : "قلقلیه"
- "سر و سفید و ....."
فندقی : "آبو" !!!!!
بستنی عروسکی
عصر که گلدونه بیدار شد . گفت : "بسنی می خوام" .... منم یه بستنی عروسکی توی فریزر داشتیم بهش دادم .... اونم بازش کرد و وقتی دید بستنیش عروسکیه گرفتش بالا و گفت : " سلام سلام بستنی عروسکی خوشکل .... حالت خوبه .... من الان می خوام بخورمت .... آم آم آم ...."
بیچاره بستنی عروسکی یه .....
حموم بودم، مامانم می زنه به در می گم بـــله ؟
می گه حمومی ؟
می گم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اینجا لندنه، صدای منو از رادیو بی بی سی می شنوی.
میگه : در زدم بگم مهمونها اومدن دختراشون هم رفتن تو اتاقت داران با کامپیوترت کار میکنند ، لباس و حوله ات رو هم از پشت در برمیدارم که امشب رو لندن بمونی تا فهم درست جواب دادن رو یاد بگیری، آها یه چیز دیگه احتمالا آبگرمکن رو هم خاموش میکنم ........
ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده, واستادم دم جاده یکی ۲ لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بقل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم
.
.
.
بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا ۴۰ درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟ اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم
پـَـَـ نــه پـَـَــ خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف دشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم
.
.
.
یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتن بیای باهم بخوریم
.
.
.
به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم
.
.
.
در پارکینگ و باز کردم برم تو یارو اومده جلوش پارک کرده میگه می خوای بری تو؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ درو باز کردم هوای کوچه عوض شه
.
.
.
تا کمر رفتم تو موتور ماشینم که ببینم چه مرگشه ، رفیقم اومده میگه
داری تعمیرش میکنی ؟
پــــ نه پـــــ دارم با گِیج روغن درد و دل میکنم
.
.
.
با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو کوچیک کنی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم بکوبیمش ۳ طبقه بسازیم
.
.
.
کامپیوترم یه ویروس گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس اورجینال دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده: آیا مطمئن هستید که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام ازش نگهداری کنم بزرگ بشه، بشه عصای دستم نور چشام
.
.
.
مرغ عشقم مرده و درحالی که پاهاش روبه بالاس افتاده کف قفس. دوستم اومده می گه : اِ مرغ عشقت مرد؟ بهـــش گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ کمر درد داشته دکتر گفته باید طاق باز دراز بکشه کف قفس
.
.
.
کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه
.
.
.
به مامانم میگم قوری کجاست ؟ میگه میخوای چای بخوری ؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش درومد!!!!!! ـ
.
.
.
داریم لوازم میزاریم توی ماشین که بریم مسافرت
همسایمون میگه دارید میرید مسافرت؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ قراره از امشب توی ماشین زندگی کنیم
.
.
.
میگه امتحانِ چی داری؟؟؟ میگم وصایا,,, میپرسه وصایای امام؟؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ وصایای الیزابت تیلور
.
.
.
تو این گرما که سگ تب میکنه رفتم سوپر مارکت میگم یه ایستک بدید یارو میگه خنک باشه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ گرم بده میریزم تو نعلبکی خنک بشه
.
.
.
ساعت ۵-۴ صبح زنگ زده..گوشی رو برداشتم به زور دارم جواب میدم..میگه خواب بودی؟؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ داشتم سر گلدسته ی مسجد محلمون اذان میگفتم صدام گرفته