دنیای زیبای رویاهای من

کاشکی دنیا واسه یک شب مال من بود . کاش نگات به هر کی جز من واسه یک شب قدغن بود.

دنیای زیبای رویاهای من

کاشکی دنیا واسه یک شب مال من بود . کاش نگات به هر کی جز من واسه یک شب قدغن بود.

از سری ماجراهای مریمی و فندقی و گلدونه 10

انگشت پر انرژی

داشتیم تلویزیون نگاه می کردیم. گلدونه هم تو بغلم نشسته بود. یه دفعه هوس کردم انگشتاشو فشار بدم تا تاق تاق صدا بدن. هیچ کدوم صدا نداد جز یکیش . خوشحال شدم گفتم : "اِ اِ اِ این یکی صدا داد... چرا اونا صدا ندادن؟ " .. گلدونه هم یه نگاهی به انگشتش کرد و گفت : " حتما غذا خوردم رفته تو این انگشته ..."

 

واکسن

فندقی واکسن زده بود. پاهاش خیلی درد می کرد... کلی هم گریه می کرد... حسابی هم بغلی شده بود ... خلاصه هر چی می گفت باید به حرفش گوش می کردیم ... شب باباش واسش یه موتور خرید و آورد بهش داد. یه عروسک دختر که سوار یه موتور سبز رنگ بود . یه بند هم داشت که اگه اونو می کشیدی موتوره حرکت می کرد و میرفت جلو. یه چتر هم روی سر دختره بود که می چرخید. فندقی داشت با موتورش بازی می کرد که گلدونه خانوم از راه رسیدن و حس مادر شوهر گری شون گل کرد و پرسیدن : "این دیگه کجا بوده؟ کی خریده ؟ کو واسه من؟" ... ما هم گفتیم : "به خاطر اینکه فندقی پاهاش درد می کرده باباش واسش خریده" ... گلدونه هم هیچی نگفت و رفت. بعد از چند دقیقه اومد و با یه حالت اه و ناله ، دستشو گذاشته بود رو پاهاش که : " آی پام ... آی پام... منم پام درد می کنه ..."

 

شکر پلو

گلدونه سرما خورده بود و چیزایی مثل شکر پلو و حلوا و خربزه واش بد بود و باید پرهیز می کرد تا خوب بشه. مراسم سالگرد پدر بزرگم بود . ناهار رفتیم تالار ... اونجا هم حلوا بود ، هم شکر پلو ... گلدونه می خواست حلوا و شکر پلو بخوره ولی به هر بدبختی بود نذاشتیم بخوره . ناهار رو که خوردیم همه بلند شدیم که  بریم خونه . داشتیم با فامیل خداحافظی می کردیم که دیدیم گلدونه نیس. "گلدونه کجایی؟" خلاصه این ورو نگاه کردیم ، اون ورو نگاه کردیم ... چشمتون روز بد نبینه دیدیم سر یه میز (اونم نه میز خودمون) وایساده و از توی یه بشقاب (که نمی دونیم مال کی بود) داره با دست تند تند شکر پلو می خوره.....

حالا کی دلش می یومد بره اونو از شکر پلو جدا کنه ...

میگن ناهار واسه فاتحه رو بدین به کسی که دلش می خواد و توان خریدنش رو نداره  ... فکر کنم فقط این شکر پلویی که گلدونه خورد مورد قبول درگاه حق تعالی قرار گرفت و رسید به مرحوم پدر بزرگ عزیز

 

بوی آدامس

سر کامپیوتر بودم. یه آدامس هم توی دهنم . داشتم با خیال راحت کارامو انجام می دادم. که از قضا گلدونه خانوم وارد شدن. یه نگاهی به من کرد و دید دهنم حرکت می کنه و دارم آدامس می خورم. برای اینکه یه جوری به من بفمونه که آدامس می خواد گفت : "عمه ... بوی آدامس میاااااددداااا"

 

نقاشی

قرار شده بود روزی یک بار حدود نیم ساعتی به گلدونه نقاشی بدم. که دستش با موس و کیبورد راه بیوفته. اون روز هم مثل هر روز گذاشتم با کامپیوتر نقاشی کنه. ولی شب که شد باز اومد و گفت که نقاشی می خواد . بهش گفتم : "مگه نگفتم روزی یک بار... نقاشی فقط روزی یک بار...شما هم امروز رفتی" ... گلدونه هم یه پشت چشمی نازک کرد و گفت : "خوبـــــــــــــ گفتی روزی یه بار ... حالا که شبه ..."

 

فندقی و استکان چای

بعد از ظهر بود . مامان فندقی برای خودشو بابای فندقی چای میاره. فندقی هم میاد و میشینه کنار سینی چای و شروع میکنه به شمردن استکانها  :" ادا ... مامانی ..." و یکم فکر می کنه می گه : "فندقی نیس" . مامان فندقی هم دلش می سوزه و می ره یک استکان دیگه میاره و میذاره جلو فندقی ... فندقی هم خوشحال میشه و دست میزنه و میگه : "ادا ... مامانی ... فندقی ... سه تا سه تا"

 

شربت

پیش از ظهر واسه فندقی و گلدونه شربت درست کردم . گلدونه شربت شو خورد ولی فندقی اذیت می کرد. یکم می خورد و می ذاشتش رو فرش. بالاخره هم اونقدر بالا و پایین پرید که آخر زد و شربت رو ریخت رو فرش. بهش گفتم : "فندقی ببین چه کار کردی ... چقد بگم زودی بوخورش "... فندقی هم که دید من ناراحت شدم برای اینکه عصبانی نشم بهم گفت : "اششال نداره آله ... جاروش می کنیم."

حالا یکی بیاد واسه این بچه توضیح بده که شربتی که رو فرش ریخته شده جارو نمی شه .. اونم جارو برقی...

 

خرگوشه من چه نازه

فندقی حافظه خیلی خوبی داره . ماشالله (بزنید به تخته). شعر خرگوشه من چه نازه رو یادش دادم. ولی به روش خودش . این جوری که من اول شعر رو می گم فندقی آخرشو میگه ...

-          خرگوشه من ...

فندقی : چه نازه

-          گوشاش چقدر...

فندقی : درازه

-          می خوره برگه...

فندقی : کاهو

-          می دوه مثله...

فندقی : آهو

امروز به جای اینکه بگم "خرگوشه من چه نازه" گفتم : " فندقی من ..." فندقی هم در جواب من گفت : "چه نازه" ... از اونجایی که در اونفوان جوانی به مرض الزایمر دچار شدم یادم رفت که گفتم فندقی من ... مثله همیشه ادامه شعر رو خوندم که فندقی جواب بده . گفتم : "گوشاش چقد ..." فندقی هم یه نگاهی بهم کرد و دستاش رو آورد بالا و گفت : "فندقی ی ی ... !!!"

یعنی تو اولش گفتی فندقی ...

 


 

چک کردن گلدونه

مامان فندقی عادت کرده هر وقت می خواد پنپرس فندقی رو عوض کنه اول به پشتس نگاه می کنه ببینه دیش یا پی پی کرده یا نه ... داشتیم مثل هر شب تلویزیون نگاه می کردیم. گلدونه و فندقی هم خوابیده بودن جلو تلویزیون و نگاه می کردن. نقطه اوج فیلم بود که یک دفعه فندقی بلند شد و شروع کرد به کشیدن گلدونه که : " پاشو ... پاشو" ... ما واسطه شدیم که : "چرا بلند شه حالام که اون مثله یه بچه خوب خوابیده تو نمی ذاریش" ... خلاصه هر طوری بود گلدونه رو بلند کرد و رفت پشت سرشو شلوارشو یکم کشید پایین و برگشت با خوشحالی گفت : "گلدونه ئیش نه...." 

ترجمه : "گلدونه دیش نکرده..."

قابل توجه خوانندگان جدید، گلدونه 5 ساله و خودش بلده بره دستشویی.... احتیاجی به چک کردنش نبود...

 

نوار بهداشتی

فندقی رفته بوده سر کمد مامانش و یه چیزای غیر مجازی دیده بوده.... یکی شو برمی داره میره نشون مامانش میده . مامانش هم بهش می گه : "اینا برا تو نیس " و ازش می گیردشون. فندقی هم بر می گرده به مامانش میگه :"هاااااا.... مامان ئیشششش" ....

دیگه شما فکر کنین فک مامان فندقی چقد می یوفته پایین ... خلاصه نمی دونسته قربون هوش و هواسش بره یا بهش دعوا کنه که چرا رفته سر وسایل بزرگترا ....


فهرست کلمات جدید اضافه شده به فرهنگ لغت فندقی جان :

سلام عزیزم

دوست دارم

چه نازه

مریم جون

 

جمع بستن کلمه ها :

ماشینا

ماهی یا

حسین نا ----> جمع بدون قاعده حسین و سجاد

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
رویای آبی دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:58 ب.ظ http://tamasha2000.persianblog.ir/

ممنونم . زیبا نوشتی مریمی

خواهش میشه

احسان جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:12 ب.ظ http://loneliness6767.blogfa.com

شکر پلو و خرگوش من چه نازه خیلی باحال بودن خدا حفظ کنه براتون فندقی و گلدونه رو.

ممنون ... خدا شما رو حفظ کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد