کاشکی دنیا واسه یک شب مال من بود . کاش نگات به هر کی جز من واسه یک شب قدغن بود.
کاشکی دنیا واسه یک شب مال من بود . کاش نگات به هر کی جز من واسه یک شب قدغن بود.
سه تا پسر درباره پدرهایشان لاف می زدند:
اولی گفت: «پدر من سریعترین دونده است. اون می تونه یک تیر رو با تیرکمون پرتاب کنه و بعد از شروع به دویدن، از تیر جلو بزنه.»
دومی گفت: «تو به این میگی سرعت؟ پدر من شکارچیه. اون شلیک میکنه و زودتر از گلوله به شکار میرسه.»
سومی سرشو تکون داد و گفت: «شما دو تا هیچی راجع به سریع بودن نمی دونید.
پدر من کارمند دولته. اون کارشو ساعت ۴:۳۰ تعطیل میکنه و ۳:۴۵ تو خونه
است!»
مریمی
شنبه 29 مردادماه سال 1390 ساعت 07:15 ب.ظ
لاف ِسومی را باور میکنم!!
ارخ دیگه ... این روزا زود اومدن مردا به خونه لافه
سلام
ممنون
خواهش
سلام
ببخشیدا
قدغن رو بالای وبلاگتون اشتباه نوشتین
جدی؟